خاطرات شخصی

5/1/91

 

روز اول حساب میشد.کوچیک جمع من بودم که 19 سالم بود.بقیه همه بالای40

صبح واسه نماز خواب موندم.به صبحانه هم نزدیک بود نرسممادرم اتاق منو با پدرم عوض کرد.پدرم رفت توی اتاقی که من بودم و منم موندم پیش مادرم.اینجوری خیالش راحت تر بود!!!ته تقاریا نازشون خریدار داره!!!

صبحانه کم خوردم.همراه مادرم رفتیم طرف حرم.حدود 5min پیاده از هتل تا حرم فاصله بود.چقدر دوس داشتم اون راهو

هر لحظه که اراده میکردی داخل حرم بودی.قبل نماز ظهر گرسنه بودم.با مادرم کلی گشتیم تا یک فروشگاه پیدا کردیم.یک ویفر با یک ابمیوه (مثل سن ایج کوچیک های خودمون) رو هم شد به پول خودمون 3500تومان!!تصمیم گرفتم از این به بعد حتما وعده غذاییم رو کامل بخورم!!!!

روز اول زیاد نگشتیم,خسته بودیم,اما خیلی خوش میگذشت که هر لحظه که دلت میخواست میرفتی طرف بقیع...

دیدن گنبد سبز رسول الله...دیدن روضه رضوان...


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : دو شنبه 5 فروردين 1392برچسب:, | 23:12 | نويسنده : آتریسا |